بعد از آن مراسم باشکوه و خوش آمدن سوهانِ جناب محمدعلی عطار به مزاج این میرزای گردن شکسته، ایشان از شهرت مضاعفی در بین تجار و بازاریان برخوردار شدند. چنان که از هر کویی میگذشت؛ جملگی احترام میدید و تملق و چابلوسی. هر قوم و خویش و آشنا و غریبهای هم به بهانههای مختلف بر منزل ایشان میرفت تا از این حلوای تن تنانی (سوهان) بچشد. روزی که قرار بود میرزا علی نجار، از یاران گرمابه و گلستان محمدعلی عطار به خانه وی بیاید؛ محمدعلی خان به مطبخ رفته و سوهانی دست و پا نمود تا به خورد این نجار افسرده حال دهد. چرا که او مدتی در غم عروج عیال بود و سگرمه در صورت و غمباد در گلو کرده بود.
عیال محمدعلی خان که از قضا در دکترای علفی جات به مقام استادی نایل گشته و از ماجرا با خبر بود؛ پیش نهاد داد تا مزاج این نجار گریان را با پسته خندان وا کند. چرا که پسته غم را بزداید و شادی را بنشاند. عطار هم که مزه اختراع قبلی بر جنابشان خوش آمده بود؛ پذیرفت و پسته در سوهان آویخت. روز مراسم فرا و قصه به چاشت رسید و نجار گریان ما با خوردن سوهان پسته دار به وجد آمده و افسردگی از جامه به ریخت و به آواز درآمد که:
نجار که در پسته او خنده بود با خوردن پسته مهر تابنده بود
باز از سر تیشه چون کند کنده گری حقا که سوهان و پسته پاینده بود